روستای اَشینه Ashineh

روستای اَشینه Ashineh

فرهنگی، اجتماعی، خبری
روستای اَشینه Ashineh

روستای اَشینه Ashineh

فرهنگی، اجتماعی، خبری

شرحی برخاطرات خوش وزندگی راحت گذشته

با قلم و یاری پروردگار          

از گذشته گویم و آن روزگار

ناز و نعمت آن زمان بسیار بود    

جو و گندم برکت انبار بود

مردم دوران صداقت داشتند        

با مساجد انس و الفت داشتند

اعتقاد و دین و ایمان داشتند      

الفتی با صوت قرآن داشتند

از زکات و خمس ،کسی بی غم نبود   

بذل و بخشش بین مردم کم نبود


یاد باد آن دین و ایمان یاد باد     

صبح اول صوت قرآن یاد باد


دشت و باغ و مزرعه آباد بود      

مالکش در ناز و نعمت شاد بود

توت و زردآلو کم و اندک نبود        

در فراوانی نعمت شک نبود

هندوانه خربزه بسیار بود      

زردک و شلغم خر و خروار بود

کشمش و بادام و گردو کم نبود     

در زمستان خانه بی شلغم نبود

هر کسی چند گوسفند پروار داشت   

خرجی یک ساله را انبار داشت

پر ز روغن دیگ مس یا دبه بود  

ظرف آب سرد و سالم کوزه بود

نان گندم پخته می شد در تنور      

نان به روی سفره بی حد وفور

فرش خانه ازنمدبودوگلیم
یک غذای گرم بود آش و حلیم   

این همه امراض و بیماری نبود   

 چون غذای سرد بازاری نبود     

       

آن غذای دست مادر یاد باد   

چای قوری و سماور یاد باد     

      

آن زمان مردم قناعت داشتند    

با نماز و روزه عادت داشتند                       

زندگانی راحت و آسوده بود     

قلب مردم شاد و لب پر خنده بود             

این همه رنج و گرفتاری نبود    

خوی زشت مردم آزاری نبود                    

دلخوری و کینه ای د ردل نبود    

در سر کس فکری از باطل نبود                  

در مجامع صحبت باطل نبود    

از نماز خود کسی غافل نبود               

چشم کس برروی نامحرم نبود    

صحبت از افسردگی و غم نبود                

زیر کرسی می نشستند مرد و زن       

با لبی پرخنده می گفتند سخن                     

دور کرسی می نشستند ایل و آل    

شاد و خندون از گرانی بی خیال               

خانه روشن با چراغ تور بود    

سور و سات اهل خانه جور بود         

واقعا شادی مردم کم نبود  

کس گرفتار غم و ماتم نبود       

پفک و آدامس رنگارنگ نبود         

توی خانه سی دی و آهنگ نبود   

  

یاد باد آن شادمانی ، یاد باد

شور و حال آن چنانی یاد باد  

    

چشم و هم چشمی بدین شدت نبود 

این همه مد این همه بدعت نبود             

کفش و شلوار اروپایی نبود    

یک جوان ولگرد و هرجایی نبود   

زلف دختر و پسر یکسان نبود       

صحبت از آرایش مردان نبود              

بین مرد و زن به خانه جنگ نبود        

چون دکور و مبل رنگارنگ نبود                 

مشکل مردم لباس شیک نبود     

این همه شلوار تنگ و فیک نبود     


زندگی صاف و راحت یاد باد   

بی خیال از مد و بدعت یاد باد 


ازدواج آن زمان مشکل نبود     

خواسته های آتل و باطل نبود   

عاشقی اینترنتی معنا نداشت   

ازدواج، امروز وهی فردا نداشت    

مهر زن ها این قدر سنگین نبود   

شرط اول خانه و ماشین نبود         

این همه تقلید نادانی نبود      

باغ تالار جای میهمانی نبود      

ازدواج آن زمانه ساده بود     

اولش فامیل و بعد همساده بود   

واقعا تقلید اجباری نبود     

خرج تالار بارسرباری نبود      

دنگ وفنگ و این همه زحمت نداشت      

بر سرداماد کسی منت نداشت    

                

ازدواج با صداقت یاد باد     

بی خیال از مد و بدعت یاد باد  

   

از کرم و رحمت پروردگار    

می گذشت با شادمانی روزگار   

بس که ما کفران نعمت کرده ایم       

ترک مسجد و عبادت کرده ایم            

از مساجد چون که روگردان شدیم       

بی نصیب از رحمت یزدان شدیم          

در عبادت های ما غفلت شده        

جای نعمت سهم ماذلت شده      

از صداقت و صفا آثار نیست       

زین سبب لطف خداوند یار نیست  

لطف یزدان از سر ما کم شده  

جای شادی قسمت ما غم شده   

کم توجه گشته اند مردم به دین    

لطف یزدان کم شده روی زمین          

برکت و رحمت شده کم این زمان     

کم شده بر دشت و باغ آب روان     

قطع آب و باغ ها نابود شد      

جای میوه حاصل آن دود شد


یاد باد شیرینی آن روزگار     

یاد باد آن رحمت پروردگار

گذری بر"خاطرات بچه های روستا..." (شماره دو)

خاطرات مدرسه...
روستاپرازسکنه بودوالبته درس ومدرسه درآن برقرار، هرچندروستای مانیزهمانند روستاهای همجوارفقط مقطع ابتدایی داشت (به غیرازروستای نُهوج)اما این سرآغازی بودبرای شروعی میمون ومبارک ،شروعی باامیدونشاط ازدرون خودروستا،شروعی که خودمملوازخاطرات تلخ وشیرین وفراموش ناشدنی برای بچه های روستا بود.
به نقل ازقدیمی های روستاابتدامکانی باعنوان مدرسه درروستاوجودنداشته است بچه هامجبوربوده اندازخانه های اهالی به عنوان مدرسه استفاده کنند.این خانه هاخالی ازسکونت بوده است خانه مرحوم عباس قنبری اولین خانه ای بوده که به عنوان مدرسه ازآن استفاده می شده است سپس خانه مرحوم حاج حیدرابراهیمی .مرحوم قنبری ساکن شهراصفهان ومرحوم ابراهیمی ساکن روستای کچی بوده ااست.اکنون این خانه هادرمالکیت افراددیگری ازاهالی روستامی باشد.
این تصویرزمانی بوده است که بچه هاازمنرل مرحوم عباس قنبری به عنوان مدرسه استفاده می کرده اند.
اهتمام ویژه به امورمعنوی به روایت تصویر:

توجه به ورزش وامورورزشی به روایت تصویر:

همانگونه که درتصاویرملاحظه خواهیدکرددرسال 1344ه ش مکانی باکابری مدرسه بادواتاق که یکی به عنوان کلاس درس
 ودیگری به عنوان مکانی برای اتراق وبیتوته معلم باآشپزخانه مجزا وحیاطی متناسب باساختمان باحفرچاه وایجادحوضی دروسط آن درضلع شمال شرق وبیرون ازروستاطراحی ودرسه مرحله باپیگیری وتلاش جناب آقای سیدحسین ریحانی اردستانی مسئول سپاه دانش وقت  وهمکاری وهمدلی زنان ومردان اهالی روستاتاسیس وبه بهره برداری می رسد.

مرحله اول:
خشت زنی وجبران کمبودآب باحفرچاه واستخراج آب باتلمبه.  

 مرحله دوم:
به نیمه رساندن ساختمان با اتمام دیوارهاوآماده سقف زنی ساختمان.

مرحله سوم:
آماده نصب درب هاوپنجرهابا اتمام ساخت ساختمان 
 به گفته آقای ریحانی:
آموزش وپرورش متعهد بود که برای هزینه دروپنجره مبلغ پانصد تومان کمک کندولی گفتند ازمرکز حواله نشده وآن را پرداخت نکردند،ومدرسه کلا با کاروکمک اهالی وریختن عرق جبین آن ها ساخته شد.

عکس های قدیمی برگرفته شده ازآلبوم جناب آقای سیدحسین ریحانی مسئول سپاه دانش روستای اشینه درسال تحصیلی ۴۵-۱۳۴۴ه ش
به خاطرافزودن حاشیه ومتن برروی عکس ها ازجناب آقای ریحانی عزیزعذرخواهی می گردد.

مدرسه ساخته شده باعرق جبین مردان وزنان روستا متاسفانه به دلیل برف وباران وعدم نگهداری صحیح ،دوام نیاوردوبعدازانقلاب به مخروبه ای تبدیل شد.بچه هامجدداًگرفتاربی مدرسه ای شدند.این باراهالی به دلایلی ازمسجدبه عنوان مدرسه استفاده می کردند.آن هاقسمت بیرونی مسجدراکه آشپزخانه وچای خانه مسجدبودبرای درس خواندن انتخاب نمودند.تااینکه مهاجرت به شهرهاآغازشدودیگرکسی درروستانماندتابه درس ومدرسه نیازباشد.


کاش می شدبازکوچک می شدیم
لااقل یک بارکودک می شدیم
یادآن آموزگارساده پوش
یادآن گچ هاکه بودش روی دوش
ای معلم یادوهم نامت بخیر
یاددرس آب وبابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرداین مشق هاراخط بزن

پس ازگذراندن مقطع ابتدایی درروستا،بچه هامقطع راهنمایی رابه رغم دوری مسافت وکمبودوسیله نقلیه مناسب باتحمل مشقت زیاددربرف وباران ،مه وبوران وسرماویخبندان راهی روستای نهوج که درحدود4کیلومتری روستای ماقراردارد،می شدند سپس برای ادامه تحصیل مجبوربودندعازم روستای نیسیان یاشهرهای اردستان ،اصفهان و..شوند.
زندگی درروستاباآنکه باسختی هاودشواری های فراوانی نیزهمراه بوداماسرشاربامهرومحبت ،صفاوصمیمیت وشادی ونشاط بود.اهالی روستابانهایت صداقت ،یکرنگی ویکدلی وبارفاقت ودوستی به دورازقهرودشمنی درکناریکدیگرزندگی می کردند. 
مردان روستابه کاردامداری وکشاورزی می پرداختندوزنان روستانیزعلاوه برکارخانه داری به آنان درامردامداری وکشاورزی کمک می کردند
دختران به علت نبودمقاطع بالاتردرروستا ودوری مسافت باروستای نهوج ونیزفقدان وسیله نقلیه مناسب درامرایاب وذهاب ،معمولاتاپایان مقطع ابتدایی درس می خواندند.آنان بیشتردرکارِخانه داری به مادرهاکمک می کردندواوقات فراقت رابه کارِقالی بافی می پرداختندولی شرایط برای پسرهامتفاوت بودآنان سختی هارابه جان می خریدندوبرای ادامه تحصیل تلاش می کردند
مدارس درروستاهامعمولایک شیفت اداره می شدندوفقط صبح هابرپابودند.مابچه های روستاپس ازیک روزدرسی وقتی ازمدرسه بازمی گشتیم علیرغم خستگی وسختی درس ضمن کمک به پدرومادردرمحلی ازروستاگردهم می آمدیم وبه بازی های مختلف می پرداختیم .درهرفصلی ازسال بنابه شرایط آب وهوایی ،بازی فراخورآن فصل راانجام می دادیم مثلا ازبازی یه قُل دوقُل ویایه کُل دوکُل که به صورت دویاسه نفره درفصول گرم ومعتدل سال درزیرسایه دیوارخانه هاویادرختان صورت می دادیم گرفته تابازی فوتبال ووالیبال که به صورت گروهی ودرفصول معتدل وسردسال انجام می گرفت.

سردی هوامانع انجام بازی هانمی گردیدپس ازشروع بازی پایانی زودبرای آن متصورنبودیم تاجائیکه تاریکی هواباعث عدم تداوم آن می گردید.
بیشتربازی هاگروهی وبسیارپرتحرک بودند.متداولترین آن هاعبارت بودنداز:یه قُل دوقُل ،یه کُل دوکُل ،تیله بازی عموزنجیرباف،اَتل مَتل ،گرگم به هوا(بالابلندی)، وسطی ،گرگی ،کُتی ،قایم موشک ،سُک سُک ،هفت سنگ ،چوب وتوپ ،چوب وپل ،والیبال ،فوتبال و...
بازی های مذکورهرکدام محتوای متفاوتی دارندوازجذابیت وشیرینی  خاصی نیزبرخودارند.توضیح درموردروش ومحتوای بازی هاازحوصله این یادداشت خارج است وبایددرجای دیگری به آن ها پرداخته شود .
شایداین سوال برایتان پیش آیدکه آیافرصتی برای درس خواندن می ماند؟فرصت مطالعه ودرس خواندنتان چه وقت بود؟
درجواب بایدبگویم بلی؛ پس ازغروب آفتاب وقتی هواکم کم تاریک وسردمی شدبه خانه هایمان بازمی گشتیم وبه رغم خستگی فراوان ازفعالیت های روزانه ،زیرکرسی ،پای چراغ گردسوزویا چراغ لامپا درس می خواندیم ویادرس هایمان رامرورمی کردیم تاجایی که بیشترشب هاروی کتاب خوابمان می برد.

سلامی دوباره
راستش خیلی دلم هوای روزهای شیرین اولین سال رفتن به مدرسه رو کرده بود ناگزیر ...

یادم آمد خاطرات مدرسه...

خاطرات اولین کیف و کتاب مدرسه...

خاطرات زنگ تفریح و فرارها در حیاط مدرسه...

خاطرات جنگ و دعوا و قرارها بین راه مدرسه...

خاطر زنگ کلاس و ...خلوت حیاط مدرسه...

خاطر آن مرد را با اسب و داسش...

خاطر بابا و نانی را که میداد...

خاطرات مادر و باران که بارید..

خاطرات مفسر و اسم من و تو...

گوشه ی تخته سیاه در آن کلاس مدرسه...

خاطرات تکه نانی را که مادر می نهاد در کیف من...

خاطرات دوستان و مشق های بین راه مدرسه...

خاطرات زنگ ورزش روز باران در کلاس...

بهترین آهنگ زنگی که شنیدم...

زنگ آخر بود و رفتن از کلاس...

خاطر آن مشق ها که می نوشتیم...

می نوشتیم می نوشتیم و نقطه سر خط.

خاطرات زنگ املا و غلطها که معلم میگرفت از بچه ها...

خاطرم هست هنوز آن روزهای هفته را...

شنبه و یکشنبه و پنجشنبه را...

تلخ بود شنبه برایم ابتدا...

بهترین از روزهای هفته بود پنجشنبه ها...

خاطرم هست هنوز آن ثلث های امتحان...

ثلث اول،ثلث دوم،شوق ثلث آخرین...

من تمام دلخوشی ام بود به یک صد آفرین...

آفرین صد آفرین هزار و سیصد آفرین...


اکنون که به این سن رسیده ام میبینم که (راحت نوشتیم بابا نان داد بی آنکه بدانیم بابا برای نان تمام جوانی اش را داد).

اقامه نمازعیدسعیدفطر

مراسم اقامه نمازعیدسعیدفطردرجوارگلزارشهیدوقبوردرگذشتگان روستای اشینه همراه باهدایاوصرف صبحانه 

یکشنبه چهارم خردادماه سال یکهزاروسیصدونودونه 

ساعت هشت صبح

ماه رمضان امسال هم پایان یافت و باید با آن وداع کنیم.امیدواریم در این ماه عزیز توانسته باشیم مهمان خوبی برای خداوند باشیم..  

ای ماه مخصوص خدارفتی برون از دست ما
آیا زما هستی رضا؟ ماه مبارک الوداع

 

کردی تو چون عزم سفر، ما را نمودی خون جگر
ای همدم شام و سحر ماه مبارک الوداع

 

ای معدن جود و سخا ای حاجت هر بینوا
بود از تو ترویج دعا ماه مبارک الوداع

 

رفتی ای ماه عزیز کردی محبان اشک ریز
ای یار روز رستخیز ماه مبارک الوداع

 

گنجینه ی عرفان تویی رونق ده قرآن تویی
سرچشمه ی ایمان تویی ماه مبارک الوداع

 

زینت ده هر محفلی تو نور چشم هر دلی
تو یاور هر سائلی ماه مبارک الوداع

 

هر کس که خواهان تو است نالان زهجران تو است
در فکر دوران تو است ماه مبارک الوداع

 

ای ماه با عز وجلال مقصود حی لایزال
ما را نکن افسرده حال ماه مبارک الوداع

 

ما عاشق نام توییم ما تشنه جام توییم
مایل به اکرام توییم ماه مبارک الوداع

 

گشتی نهان از هر نظر کو عمر تا سال دگر
بینیم رویت چون قمر ماه مبارک الوداع

 

ای مایه امید ما ای شاهد روز جزا
درد محبان کن دوا ماه مبارک الوداع

شعر زیبا به مناسبت پایان رمضان

 

دروصف ویروس منحوس کرونا

*سلام ای نازنین ویروس منحوس*

*به روی ماه تو هر لحظه صد بوس*

بوَد امروزه نامت وحشت انگیز

ڪمی تا قسمتی بدتر ز چنگیز


همه در چشم تو یڪسان ویڪرنگ

وزیر وڪارگر،دهقان وسرهنگ

نه اهل رشوه وتبعیض بودی

دمی مشهد ،گهی تبریز بودی


ابر مردان  قدرت،  زیر دستت

بنازم  قدرتت را، ناز شستت

شده  برچیده بزم  مرده خواری

چه ساده گشته رسم  سوگواری


ڪسی در فڪر رنگ سال و مد نیست

زن و مردی به فڪر تیپ خود نیست

دماغ ولب به زیر ماسڪ پنهان

تناسب رفته  از اندام  مردان


زنان آشفته ابرو، مو پریشان

نه مِش ،نه رنگ‌ در گیسوی ایشان

بنازم  قدرت و عدل خدا را

گرفت او حال خلق خودنما را


همانهایی ڪه وقتی عید میشد

همه از روی  رنگ  سال  یا مُد

اثاث منزل  و شال  وڪُلا  را

ڪمد دیواری و سنگ خلا را


ز روی خودنمایی نو  نمودند

ولی امسال مردم خانه بودند

تلاش و زحمت  ایشان هدر شد

تمام نقشه ها هم بی اثر شد


چه عیدی شد،همه افسرده مایوس

دریغ از یڪ بغل ڪردن ویا بوس

چو ظهر آید تمام خلق رنجور

همه  پیگیر اخبار  جهانپور


شنیدم  بنده در  اخبار جاری

ڪه قلباً ڪودڪان را دوست داری

ز شوق این خبر مبهوت ماندم

خبر را بنده چندین بار خواندم


دڪانها بسته، میدان خالی از شور

به شهر مردگان  می ماند از دور

به جز آنان ڪه خنگ وبی ڪلاسند

همه  ترسان و لرزان درهراسند


گز وآجیل وپسته باد ڪرده

ڪووید نوزده  بیداد  ڪرده

تمام عید را  در  خانه  ماندیم

رمان و داستان وشعر خواندیم


گهی منچ و ورق  گه فیلم دیدن

زمانی  جنگ و پیراهن دریدن

شبانگاهان سخن از عشق راندن

بدڪ هم نیست ڪنج خانه ماندن


همه در روز خواب و شام  بیدار

جهان  گویی شده  وارونه  انگار

نشان دادی به ما عجز بشر را

طمع ورزی وحرص بی ثمر را


زمین پاڪ وطبیعت باز خندید

به ڪوهستان دوباره برف بارید

نشان دادی ڪه علم ،از ثروت ومال

بوَد نیڪوتر و بهتر  به هر حال


به ما مهر ووفا را یاد دادی

تڪلم با خدا را یاد دادی

نشان دادی خدا ربی ڪریم است

خدا جبار ورحمان ورحیم است


ولی ای نازنین جانم فدایت

برو،آبی نریزم پشت پایت


گذری بر"خاطرات بچه های روستا..." {شماره یک)

اجرای نمایشنامه"صدام دردام":
برهمه روشن است که درسال 1357به فرمان حضرت امام خمینی (ره)انقلابی باعنوان "انقلاب اسلامی"  صورت گرفت ودربهمن ماه همان سال به پیروزی رسید.
پس ازپیروزی انقلاب سال 57 در31شهریورماه سال 1359جنگی نابرابر توسط کشورعراق به فرماندهی صدام وبه حمایت وپشتیبانی استکبارجهانی علیه کشوروملت عزیزمان به راه افتاد.مردم به ویژه جوانان درسراسرکشورفوج فوج عازم جبهه های نبردحق علیه باطل می شدند.تاباصدام وصدامیان جنایتکارکه باکمک وپشتیبانی استکبارجهانی به کشورعزیزواسلامی مان "ایران" به طور ناجوانمردانه ای حمله کرده بودبجنگند.خانواده هانیزدرپشت جبهه درتدارک وپشتیبانی ازفرزندان خودبودند.هرکس به اندازه توانی که داشت به رزمندگان کمک می رساند.کشورحال وهوایی دیگری به خودکرفته بود.بعضی هانیزدرداخل کشورکارهای فرهنگی می کردند.همه عوامل دست به دست هم داده بودتامادراین جنگ تحمیلی ونابرابرپیروزمیدان شویم.
دوسال وچندماهی ازشروع جنگ تحمیلی نگذشته بودکه خبرشهادت خسرودرروستاطنین اندازشدوبرگ زرینی برافتخارات روستا رقم خورد.شهادت ایشان انگیزه ای شده تابچه های آبادی گردهم جمع شوندوبه کارهای فرهنگی بپردازنددرهمین راستا جمعی ازآن هاتصمیم گرفتندنمایشنامه ای باعنوان "صدام دردام" طراحی واجرا کنند.این نمایشنامه قدرت بالای رزمندگان وضعف نیروهای دشمن رانشان می داد.
به علت گذشت زمان ازنقش افرادومحتوای نمایشنامه ،مطلبی درخاطرندارم  .
همانگونه که ازاسم نمایشنامه برمی آید صدام دردامی افتاده بودکه دیگرنه راه جلورفت ونه راه عقب گردراداشت، رهایی ازاین بازیی که خودبه راه انداخته بودکاری بس مشکل ودشواربودازیک طرف دردام ملت قهرمان ،شجاع وشهادت طلب کشورعزیزمان "ایران" افتاده بودوازیک طرف دردام استکبارجهانی که درراس آنهاآمریکای جنایتکارقرارداشت که نافرمانی ازآن ها نیزمساوی با سقوط وتباهی بود.
دراینجالازم می دانم ازبچه های آن دوران روستاتقاضاکنم اگرموضوعی دراین زمینه درذهن خود دارندجهت تکمیل این یادداشت ارائه فرمایند.
نمایشنامه درایام الله دهه مبارک فجرباطراحی وایجادجایگاه ویژه درمحل مسجدروستادرچندپرده ،شب هابرروی صحنه می رفت ومورداستقبال اهالی قرارمی گرفت.
سن بازیگران ازحدودده تاپانزده سال بود.آنان هرکدام باتغییرچهره ولباس مبدل ایفای نقش می کردند.
عده ای ازآن هاهمانگونه که درعکس ملاحظه خواهیدنمودعبارت هستندازآقایان: 
- رحمت باقری
- رضاقاسمی
- اصغرقاسمی
- محمدباقرقاسمیان
- فتح الله رضایی
- علی قاسمی
- اکبرقاسمی
- محمدقاسمی(نعمت)
- حمیدرضایی
- عباس اسماعیلی(حاج ابراهیم)
و...

درپایان ضمن تقدیروتشکرازدوستان وهمراه هان محترم وهمیشگی ،استدعا داردهرگونه خاطره یاعکس های یادگاری ازدوران کودکی ،نوجوانی وجوانی ترجیحا درموردروستای اشینه واهالی آن درذهن ونزدخوددارندبرای بنده ارسال فرمایندتاضمن درج دروبلاگ ،آن هاراگردآوری ،دسته بندی ونگهداری نمایم تابرای نسل های آینده باعنوان "خاطرات بچه های روستا... "به یادگاربماند.

 

"اَشینه"

روستای همیشه سربلندوسرفراز


یادت بخیر!