روستای اَشینه Ashineh

روستای اَشینه Ashineh

فرهنگی، اجتماعی، خبری
روستای اَشینه Ashineh

روستای اَشینه Ashineh

فرهنگی، اجتماعی، خبری

وطن،مادر دوم انسان است

زادگاه من:

"اَشینه"               

خداوند بزرگ سرشت مردم جهان را با وطن دوستی آمیخت وهرگروهی رابه شهری که دارند خشنود ساخت وخاک وزمین آنان را درنظرشان محبوب کردوالبته خداوند طبیعت انسان ها را گوناگون آفریده است (وقَد خُلَقکم اَطواراً)و خدا شما را به اطوار گوناگون بیافرید.سوره ی نوح آیه 14 

اگراین اختلاف طبایع درسرشت انسان ها نبود هرانسانی خواستار پر محصول ترین ومتعالی ترین کشورها بود واگر عشق به وطن نبود مناطق بدآب هوا به کلی ویران می شد زیرا کسی درانجا سکنا نمی گزید بلکه به مناطق بهترمی رفت ولازمه این کار متروکه ماندن وخراب شدن آبادی ها وروستا های دوردست وبه هدررفتن فواید فراوان است زیرا درآن ها معادن و منابع فراوانی است که در شهرهای بزرگ یافت نمی شودوانسان بدان نیاز دارد به همین جهت خداوند عشق به وطن رادردل مردم انداخته است به طوری که هرکس وطن خود را برمناطق دیگرترجیح می دهدهرچند نفع وروزی اش درغیر وطن موجود باشد. 

سعدیا «حب وطن» گرچه حدیثی است صحیح   

نتوان مُرد به سختی که من اینجا زادم

ازنظرآموزهای دینی میهن دوستی جنبه الهی ومفهومی مقدس دارد. حدیثی ازرسول گرامی اسلام را بیاد می آوریم که  می فرمایند:حب الوطن من الایمان – وطن دوستی از ایمان است 

حضرت علی(ع) فرموده اند:

 عُمِّرَتِ‏ الْبُلْدَانُ‏ بِحُبِّ الْأَوْطَان، شهر ها باوطن دوستی اباد می گردند  

سه چیزراازنشانه های کرامت وبز گواری انسان دانسته اند. گریه بر گذشته عمر،اشتیاق علاقه به وطن وتلاش برای نگهداری دوستان قدیمی .ناراحتی پیامبر(ص) از ترک مکه ورفتن به مدینه ونیز وصیت حضر ت یوسف(ع) قرار دادن تابوتش درکنارآرامگاه پدرانش دلیل برمطلوبیت وحب وطن دانسته اند هنگامی که پیامبر(ص)به مدینه هجرت کردند وبه راجحفه(منطقه ای میان مکه ومدینه)رسید ومسیررفتن به مکه را شناخت ومشتاق مکه شدو زادگاه خود و پدرانش رابه یاد آوردجبریل نازل شد وفرمود:آیا مشتاق زادگاهت شده ای؟ پیامبر(ص):آری ،جبریل فرمود: خداوند می فرماید: قرآن براین روایت نشان میدهد که پیامبر(ص)به زادگاه ووطن خویش علاقه داشته اند.

 الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَىٰ مَعَادٍ ۚ  (القصص85)

آن کس که این قرآن را بر تو فرض

کرده است تو را به سرزمین اصلیت باز می گرداند

حضرت فاطمه (س)راجع به پدر بزرگوارشان فرمودند: 

رسول خدا در باره ده موضوع نگران واندیشناک بودند یکی ازآن موضوع ها دوری آن حضرت ازوطنش بود رسول خدا خطاب به مکه فرمودند: درجهان هیچ شهری رامانند(مکه)دوست نداردو هنگامی که پیامبر(ص)مجبور به خروج ازمکه ورفتن به سمت مدینه شدند پیامبر(ص) به پشت سرخود نگاه کرد و(خطاب به مکه) فرمود: خدا می داند که من تو(ای شهرمکه)هیچ منطقه ای را برتو برتری نمی دهم وبا توعوض نمی کنم ومن بخاطرجدایی ازتوغمناکم وداستان حضرت یوسف(ع) وداستان حضرت لوط(ع)وهمچنین نشانه اجر واعتبارشخص غریب در پیشگاه الهی دال برمحبوبیت وطن است. 

درنهایت برمبنای مقولهٔ «حب الوطن من الایمان» حس وطن دوستی بعداز پرستش خدای یگانه ،متعالی ترین مظهرروح انسان ومهمترین نماد عزت وغروروسرافرازی یک ملت است. نوع بشردارای غرایز ورفتار وخصایل گوناگون است ویکی ازخصایل مهمش آنست که به مسقط الرأس وزادگاه خود عشق ومحبت می ورزد.وطن ،مادردوم انسان است. محبت مادر باشیر ومحبت وطن بااولین تنفس آزاد ونخستین لحظهٔ گشایش چشم نوزاد اندرون میشود وبا جان بدر میشود. وطن دوستی ازصفات برجستهٔ پیامبران، فلاسفه وشاعران ،است. 

کمتر کسی در جهان یافت می شود که زادگاه اصلی خویش را دوست نداشته باشد.مگرمحبت مکه درقلب مبارک پیامبرموج نمی زد؟ به همین ترتیب ادیبان وفرهیختگان زبان فارسی مانند حکیم ناصر خسروبلخی،حکیم ابوالقاسم فردوسی ،حافظ شیرازی ،سعدی شیرازی ،سنایی ،فرخی وعنصری هرکدام دروصف واندوه موطن خویش سروده های زیبا وپرسوز وگدازی دارند.ناصرخسروهنگامی که ازبلخ رانده شد وبه درهٔ تنگ ومتروکه یمگان واقع دربدخشان پناه برد تا آخرعمرمهرومحبت خراسان را فراموش نکرد ودرسوگ وفراق بلخ وخراسان اشعار جانسوزی سرایید.قصیدهٔ مشهورناصرخسرودردوری ومهجوری ازخراسان جزء کتاب های ادبیات شناسی است.                                                                                                                     

    سلام کن زمن ای باد مر خراسان را      

مر اهل فضل و خرد را، نه عام نادان را

خواجه حافظ شیرازی باتوجه به مهرومحبت که به زادگاهش شیرازوتوابع آن می ورزد دروصف رکن آباد ومصلا می گوید:

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت     

کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

بارها شنیده ایم که کسانی که به هردلیلی(تحصیل دانش،کار،زندگی و...) ترک دیارکرده اند کرارا یاد دیارخود می کنند ومترصد کمترین بهانه اند که به سرزمین پدری خویش برگردند وغم فرقت و خستگی راه بگذارند این حس و حال، وصف شدنی نیست و نمی توان با دلیل و منطق و فلسفه آنرا بیان نمود و یا نمی توان با بیان کمبود امکانات و قلت فرصت های وطن و زادگاه، این شورواشتیاق را کم کرد. همان اشتیاقی که برای یک شمالی برای دیدن زادگاه سبزوخوش آب وهوایش وجود دارد برای یک کویرنشین نیزوجود دارد البته این شورواشتیاق درادبیات ایرانی ها با داستان طوطی وبازرگان مولانا ملموس تروعینی تراست آنجا که می گوید:

  گفت طوطی را چه خواهی ارمغان           کارمت از خطه ی هندوستان

گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان              چون ببینی کن ز حال من بیان

بر شما کرد او سلام و داد خواست           وز شما چاره و ره ارشاد خواست

گفت می‌شاید که من در اشتیاق                جان دهم اینجا بمیرم در فراق...

حکایت شیرین بازآمدن سعدی نیز با این مطلع است که:

    سعدی اینک به قدم رفت و به سر، بازآمد   

زادگاه ، دردل آدم آتش مهری روشن می کند که هیچ وقت سردوفراموش نمی شود.زادگاه، بخشی از هویت ما ست.که درهمانجا برمی آئیم و شکل می گیریم، از مجموع آنچه گفته شد، مى توان نتیجه گرفت که عشق و علاقه به زادگاه و وطن هم ریشه هایى در قرآن مجید دارد و هم در روایات و هم در منطق و عقل..

  هرکسی کودور ماند ازاصل خویش                   باز جوید روزگار وصل خویش 

"اَشینه"

نامی که برای همیشه درصفحه صفحه قلبم زنده وجاویدمی ماند.





 

"زادگاه عشق" 

ای خاکِ پاکِ من ، ای زادگاهِ عشق

ای ما'منِ وصال ، ای قبله گاهِ عشق

ای مایهء اُمید ، ای اصلِ بودنم

هستی بهشتِ من ، در دیدگاهِ عشق

مِهرِ تو در دلم ، چون پَروَرانده ام

دل نیست بهرِ تو ، جُز صیدگاهِ عشق

بیدار مانده ام ، تا سُرخیِ فَلَق

شاید ببینمَت ، در صبحگاهِ عشق

این جانِ خسته را ، باشد چه ارزشی !؟

سازم نثارِ تو ، در وعده گاهِ عشق

بر دار می شود ، بی جُرم و بی گناه

هر کس که پا نهَد ، در قتلگاهِ عشق

شرحی برخاطرات خوش وزندگی راحت گذشته

با قلم و یاری پروردگار          

از گذشته گویم و آن روزگار

ناز و نعمت آن زمان بسیار بود    

جو و گندم برکت انبار بود

مردم دوران صداقت داشتند        

با مساجد انس و الفت داشتند

اعتقاد و دین و ایمان داشتند      

الفتی با صوت قرآن داشتند

از زکات و خمس ،کسی بی غم نبود   

بذل و بخشش بین مردم کم نبود


یاد باد آن دین و ایمان یاد باد     

صبح اول صوت قرآن یاد باد


دشت و باغ و مزرعه آباد بود      

مالکش در ناز و نعمت شاد بود

توت و زردآلو کم و اندک نبود        

در فراوانی نعمت شک نبود

هندوانه خربزه بسیار بود      

زردک و شلغم خر و خروار بود

کشمش و بادام و گردو کم نبود     

در زمستان خانه بی شلغم نبود

هر کسی چند گوسفند پروار داشت   

خرجی یک ساله را انبار داشت

پر ز روغن دیگ مس یا دبه بود  

ظرف آب سرد و سالم کوزه بود

نان گندم پخته می شد در تنور      

نان به روی سفره بی حد وفور

فرش خانه ازنمدبودوگلیم
یک غذای گرم بود آش و حلیم   

این همه امراض و بیماری نبود   

 چون غذای سرد بازاری نبود     

       

آن غذای دست مادر یاد باد   

چای قوری و سماور یاد باد     

      

آن زمان مردم قناعت داشتند    

با نماز و روزه عادت داشتند                       

زندگانی راحت و آسوده بود     

قلب مردم شاد و لب پر خنده بود             

این همه رنج و گرفتاری نبود    

خوی زشت مردم آزاری نبود                    

دلخوری و کینه ای د ردل نبود    

در سر کس فکری از باطل نبود                  

در مجامع صحبت باطل نبود    

از نماز خود کسی غافل نبود               

چشم کس برروی نامحرم نبود    

صحبت از افسردگی و غم نبود                

زیر کرسی می نشستند مرد و زن       

با لبی پرخنده می گفتند سخن                     

دور کرسی می نشستند ایل و آل    

شاد و خندون از گرانی بی خیال               

خانه روشن با چراغ تور بود    

سور و سات اهل خانه جور بود         

واقعا شادی مردم کم نبود  

کس گرفتار غم و ماتم نبود       

پفک و آدامس رنگارنگ نبود         

توی خانه سی دی و آهنگ نبود   

  

یاد باد آن شادمانی ، یاد باد

شور و حال آن چنانی یاد باد  

    

چشم و هم چشمی بدین شدت نبود 

این همه مد این همه بدعت نبود             

کفش و شلوار اروپایی نبود    

یک جوان ولگرد و هرجایی نبود   

زلف دختر و پسر یکسان نبود       

صحبت از آرایش مردان نبود              

بین مرد و زن به خانه جنگ نبود        

چون دکور و مبل رنگارنگ نبود                 

مشکل مردم لباس شیک نبود     

این همه شلوار تنگ و فیک نبود     


زندگی صاف و راحت یاد باد   

بی خیال از مد و بدعت یاد باد 


ازدواج آن زمان مشکل نبود     

خواسته های آتل و باطل نبود   

عاشقی اینترنتی معنا نداشت   

ازدواج، امروز وهی فردا نداشت    

مهر زن ها این قدر سنگین نبود   

شرط اول خانه و ماشین نبود         

این همه تقلید نادانی نبود      

باغ تالار جای میهمانی نبود      

ازدواج آن زمانه ساده بود     

اولش فامیل و بعد همساده بود   

واقعا تقلید اجباری نبود     

خرج تالار بارسرباری نبود      

دنگ وفنگ و این همه زحمت نداشت      

بر سرداماد کسی منت نداشت    

                

ازدواج با صداقت یاد باد     

بی خیال از مد و بدعت یاد باد  

   

از کرم و رحمت پروردگار    

می گذشت با شادمانی روزگار   

بس که ما کفران نعمت کرده ایم       

ترک مسجد و عبادت کرده ایم            

از مساجد چون که روگردان شدیم       

بی نصیب از رحمت یزدان شدیم          

در عبادت های ما غفلت شده        

جای نعمت سهم ماذلت شده      

از صداقت و صفا آثار نیست       

زین سبب لطف خداوند یار نیست  

لطف یزدان از سر ما کم شده  

جای شادی قسمت ما غم شده   

کم توجه گشته اند مردم به دین    

لطف یزدان کم شده روی زمین          

برکت و رحمت شده کم این زمان     

کم شده بر دشت و باغ آب روان     

قطع آب و باغ ها نابود شد      

جای میوه حاصل آن دود شد


یاد باد شیرینی آن روزگار     

یاد باد آن رحمت پروردگار

گذری بر"خاطرات بچه های روستا..." (شماره دو)

خاطرات مدرسه...
روستاپرازسکنه بودوالبته درس ومدرسه درآن برقرار، هرچندروستای مانیزهمانند روستاهای همجوارفقط مقطع ابتدایی داشت (به غیرازروستای نُهوج)اما این سرآغازی بودبرای شروعی میمون ومبارک ،شروعی باامیدونشاط ازدرون خودروستا،شروعی که خودمملوازخاطرات تلخ وشیرین وفراموش ناشدنی برای بچه های روستا بود.
به نقل ازقدیمی های روستاابتدامکانی باعنوان مدرسه درروستاوجودنداشته است بچه هامجبوربوده اندازخانه های اهالی به عنوان مدرسه استفاده کنند.این خانه هاخالی ازسکونت بوده است خانه مرحوم عباس قنبری اولین خانه ای بوده که به عنوان مدرسه ازآن استفاده می شده است سپس خانه مرحوم حاج حیدرابراهیمی .مرحوم قنبری ساکن شهراصفهان ومرحوم ابراهیمی ساکن روستای کچی بوده ااست.اکنون این خانه هادرمالکیت افراددیگری ازاهالی روستامی باشد.
این تصویرزمانی بوده است که بچه هاازمنرل مرحوم عباس قنبری به عنوان مدرسه استفاده می کرده اند.
اهتمام ویژه به امورمعنوی به روایت تصویر:

توجه به ورزش وامورورزشی به روایت تصویر:

همانگونه که درتصاویرملاحظه خواهیدکرددرسال 1344ه ش مکانی باکابری مدرسه بادواتاق که یکی به عنوان کلاس درس
 ودیگری به عنوان مکانی برای اتراق وبیتوته معلم باآشپزخانه مجزا وحیاطی متناسب باساختمان باحفرچاه وایجادحوضی دروسط آن درضلع شمال شرق وبیرون ازروستاطراحی ودرسه مرحله باپیگیری وتلاش جناب آقای سیدحسین ریحانی اردستانی مسئول سپاه دانش وقت  وهمکاری وهمدلی زنان ومردان اهالی روستاتاسیس وبه بهره برداری می رسد.

مرحله اول:
خشت زنی وجبران کمبودآب باحفرچاه واستخراج آب باتلمبه.  

 مرحله دوم:
به نیمه رساندن ساختمان با اتمام دیوارهاوآماده سقف زنی ساختمان.

مرحله سوم:
آماده نصب درب هاوپنجرهابا اتمام ساخت ساختمان 
 به گفته آقای ریحانی:
آموزش وپرورش متعهد بود که برای هزینه دروپنجره مبلغ پانصد تومان کمک کندولی گفتند ازمرکز حواله نشده وآن را پرداخت نکردند،ومدرسه کلا با کاروکمک اهالی وریختن عرق جبین آن ها ساخته شد.

عکس های قدیمی برگرفته شده ازآلبوم جناب آقای سیدحسین ریحانی مسئول سپاه دانش روستای اشینه درسال تحصیلی ۴۵-۱۳۴۴ه ش
به خاطرافزودن حاشیه ومتن برروی عکس ها ازجناب آقای ریحانی عزیزعذرخواهی می گردد.

مدرسه ساخته شده باعرق جبین مردان وزنان روستا متاسفانه به دلیل برف وباران وعدم نگهداری صحیح ،دوام نیاوردوبعدازانقلاب به مخروبه ای تبدیل شد.بچه هامجدداًگرفتاربی مدرسه ای شدند.این باراهالی به دلایلی ازمسجدبه عنوان مدرسه استفاده می کردند.آن هاقسمت بیرونی مسجدراکه آشپزخانه وچای خانه مسجدبودبرای درس خواندن انتخاب نمودند.تااینکه مهاجرت به شهرهاآغازشدودیگرکسی درروستانماندتابه درس ومدرسه نیازباشد.


کاش می شدبازکوچک می شدیم
لااقل یک بارکودک می شدیم
یادآن آموزگارساده پوش
یادآن گچ هاکه بودش روی دوش
ای معلم یادوهم نامت بخیر
یاددرس آب وبابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرداین مشق هاراخط بزن

پس ازگذراندن مقطع ابتدایی درروستا،بچه هامقطع راهنمایی رابه رغم دوری مسافت وکمبودوسیله نقلیه مناسب باتحمل مشقت زیاددربرف وباران ،مه وبوران وسرماویخبندان راهی روستای نهوج که درحدود4کیلومتری روستای ماقراردارد،می شدند سپس برای ادامه تحصیل مجبوربودندعازم روستای نیسیان یاشهرهای اردستان ،اصفهان و..شوند.
زندگی درروستاباآنکه باسختی هاودشواری های فراوانی نیزهمراه بوداماسرشاربامهرومحبت ،صفاوصمیمیت وشادی ونشاط بود.اهالی روستابانهایت صداقت ،یکرنگی ویکدلی وبارفاقت ودوستی به دورازقهرودشمنی درکناریکدیگرزندگی می کردند. 
مردان روستابه کاردامداری وکشاورزی می پرداختندوزنان روستانیزعلاوه برکارخانه داری به آنان درامردامداری وکشاورزی کمک می کردند
دختران به علت نبودمقاطع بالاتردرروستا ودوری مسافت باروستای نهوج ونیزفقدان وسیله نقلیه مناسب درامرایاب وذهاب ،معمولاتاپایان مقطع ابتدایی درس می خواندند.آنان بیشتردرکارِخانه داری به مادرهاکمک می کردندواوقات فراقت رابه کارِقالی بافی می پرداختندولی شرایط برای پسرهامتفاوت بودآنان سختی هارابه جان می خریدندوبرای ادامه تحصیل تلاش می کردند
مدارس درروستاهامعمولایک شیفت اداره می شدندوفقط صبح هابرپابودند.مابچه های روستاپس ازیک روزدرسی وقتی ازمدرسه بازمی گشتیم علیرغم خستگی وسختی درس ضمن کمک به پدرومادردرمحلی ازروستاگردهم می آمدیم وبه بازی های مختلف می پرداختیم .درهرفصلی ازسال بنابه شرایط آب وهوایی ،بازی فراخورآن فصل راانجام می دادیم مثلا ازبازی یه قُل دوقُل ویایه کُل دوکُل که به صورت دویاسه نفره درفصول گرم ومعتدل سال درزیرسایه دیوارخانه هاویادرختان صورت می دادیم گرفته تابازی فوتبال ووالیبال که به صورت گروهی ودرفصول معتدل وسردسال انجام می گرفت.

سردی هوامانع انجام بازی هانمی گردیدپس ازشروع بازی پایانی زودبرای آن متصورنبودیم تاجائیکه تاریکی هواباعث عدم تداوم آن می گردید.
بیشتربازی هاگروهی وبسیارپرتحرک بودند.متداولترین آن هاعبارت بودنداز:یه قُل دوقُل ،یه کُل دوکُل ،تیله بازی عموزنجیرباف،اَتل مَتل ،گرگم به هوا(بالابلندی)، وسطی ،گرگی ،کُتی ،قایم موشک ،سُک سُک ،هفت سنگ ،چوب وتوپ ،چوب وپل ،والیبال ،فوتبال و...
بازی های مذکورهرکدام محتوای متفاوتی دارندوازجذابیت وشیرینی  خاصی نیزبرخودارند.توضیح درموردروش ومحتوای بازی هاازحوصله این یادداشت خارج است وبایددرجای دیگری به آن ها پرداخته شود .
شایداین سوال برایتان پیش آیدکه آیافرصتی برای درس خواندن می ماند؟فرصت مطالعه ودرس خواندنتان چه وقت بود؟
درجواب بایدبگویم بلی؛ پس ازغروب آفتاب وقتی هواکم کم تاریک وسردمی شدبه خانه هایمان بازمی گشتیم وبه رغم خستگی فراوان ازفعالیت های روزانه ،زیرکرسی ،پای چراغ گردسوزویا چراغ لامپا درس می خواندیم ویادرس هایمان رامرورمی کردیم تاجایی که بیشترشب هاروی کتاب خوابمان می برد.

سلامی دوباره
راستش خیلی دلم هوای روزهای شیرین اولین سال رفتن به مدرسه رو کرده بود ناگزیر ...

یادم آمد خاطرات مدرسه...

خاطرات اولین کیف و کتاب مدرسه...

خاطرات زنگ تفریح و فرارها در حیاط مدرسه...

خاطرات جنگ و دعوا و قرارها بین راه مدرسه...

خاطر زنگ کلاس و ...خلوت حیاط مدرسه...

خاطر آن مرد را با اسب و داسش...

خاطر بابا و نانی را که میداد...

خاطرات مادر و باران که بارید..

خاطرات مفسر و اسم من و تو...

گوشه ی تخته سیاه در آن کلاس مدرسه...

خاطرات تکه نانی را که مادر می نهاد در کیف من...

خاطرات دوستان و مشق های بین راه مدرسه...

خاطرات زنگ ورزش روز باران در کلاس...

بهترین آهنگ زنگی که شنیدم...

زنگ آخر بود و رفتن از کلاس...

خاطر آن مشق ها که می نوشتیم...

می نوشتیم می نوشتیم و نقطه سر خط.

خاطرات زنگ املا و غلطها که معلم میگرفت از بچه ها...

خاطرم هست هنوز آن روزهای هفته را...

شنبه و یکشنبه و پنجشنبه را...

تلخ بود شنبه برایم ابتدا...

بهترین از روزهای هفته بود پنجشنبه ها...

خاطرم هست هنوز آن ثلث های امتحان...

ثلث اول،ثلث دوم،شوق ثلث آخرین...

من تمام دلخوشی ام بود به یک صد آفرین...

آفرین صد آفرین هزار و سیصد آفرین...


اکنون که به این سن رسیده ام میبینم که (راحت نوشتیم بابا نان داد بی آنکه بدانیم بابا برای نان تمام جوانی اش را داد).

اقامه نمازعیدسعیدفطر

مراسم اقامه نمازعیدسعیدفطردرجوارگلزارشهیدوقبوردرگذشتگان روستای اشینه همراه باهدایاوصرف صبحانه 

یکشنبه چهارم خردادماه سال یکهزاروسیصدونودونه 

ساعت هشت صبح

ماه رمضان امسال هم پایان یافت و باید با آن وداع کنیم.امیدواریم در این ماه عزیز توانسته باشیم مهمان خوبی برای خداوند باشیم..  

ای ماه مخصوص خدارفتی برون از دست ما
آیا زما هستی رضا؟ ماه مبارک الوداع

 

کردی تو چون عزم سفر، ما را نمودی خون جگر
ای همدم شام و سحر ماه مبارک الوداع

 

ای معدن جود و سخا ای حاجت هر بینوا
بود از تو ترویج دعا ماه مبارک الوداع

 

رفتی ای ماه عزیز کردی محبان اشک ریز
ای یار روز رستخیز ماه مبارک الوداع

 

گنجینه ی عرفان تویی رونق ده قرآن تویی
سرچشمه ی ایمان تویی ماه مبارک الوداع

 

زینت ده هر محفلی تو نور چشم هر دلی
تو یاور هر سائلی ماه مبارک الوداع

 

هر کس که خواهان تو است نالان زهجران تو است
در فکر دوران تو است ماه مبارک الوداع

 

ای ماه با عز وجلال مقصود حی لایزال
ما را نکن افسرده حال ماه مبارک الوداع

 

ما عاشق نام توییم ما تشنه جام توییم
مایل به اکرام توییم ماه مبارک الوداع

 

گشتی نهان از هر نظر کو عمر تا سال دگر
بینیم رویت چون قمر ماه مبارک الوداع

 

ای مایه امید ما ای شاهد روز جزا
درد محبان کن دوا ماه مبارک الوداع

شعر زیبا به مناسبت پایان رمضان