روستای اَشینه Ashineh

روستای اَشینه Ashineh

فرهنگی، اجتماعی، خبری
روستای اَشینه Ashineh

روستای اَشینه Ashineh

فرهنگی، اجتماعی، خبری

برگزاری مجلس بزرگداشت اربعین حضرت اباعبدالله الحسین(ع)-مسجدحضرت ابوالفضل(ع)روستای اشینه- 1441ه ق

این مراسم همه ساله ظهراربعین درمسجدحضرت ابوالفضل(ع)روستای اشینه همزمان بااقامه نمازجماعت ظهروعصرهمراه باموعظه ومنبر،قرائت زیارت اربعین، ذکرمصیبت اهل وبیت،نوحه خوانی ،سینه زنی ودرپایان باصرف ناهاربرگزارمی گردد.

بررسی زیارت اربعین اباعبدالله الحسین(ع)


عکس مخصوص پروفایل اربعین

مقصد سوم در فصل هفتم از باب زیارات: کیفیت زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت حضرت عباس: زیارات مخصوصه؛هشتم زیارت اربعین است یعنى بیستم صفر شیخ در تهذیب و مصباح روایت کرده از حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام که فرموده علامات مؤمن پنج چیز است پنجاه و یک رکعت نماز گزاشتن که مراد هفده رکعت فریضه و سى و چهار رکعت نافله است در هر شب و روز و زیارت اربعین کردن و انگشتر در دست راست کردن و جبین را در سجده بر خاک گذاشتن و بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن و کیفیت زیارت حضرت امام حسین علیه السلام در این روز به دو نحو رسیده یکى زیارتى است که شیخ در تهذیب و مصباح روایت کرده از صفوان جمال که گفت، فرمود به من مولایم حضرت صادق علیه السلام در زیارت اربعین که زیارت مى‏ کنى در هنگامى که روز بلند شده باشد و مى‏ گویى‏

اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ ، اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ

سلام بر ولى خدا و دوست او سلام بر خلیل خدا

وَ نَجیبِهِ ، اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیهِ ، اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَینِ

و بنده نجیب او سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر حسین

الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ ، اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکرُباتِ ، وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ

مظلوم و شهید سلام بر آن بزرگوارى که به گرفتاریها اسیر بود و کشته اشک روان گردید

اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیک وَ ابْنُ وَلِیک ، وَ صَفِیک وَ ابْنُ صَفِیک ، اَلْفآئِزُ

خدایا من براستى گواهى دهم که آن حضرت ولىّ (و نماینده ) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیده ات و فرزند برگزیده ات بود که کامیاب شد

بِکرامَتِک اَکرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَ اَجْتَبَیتَهُ بِطیبِ

به بزرگداشت تو، گرامیش کردى بوسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاکزادى

الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ

و قرارش دادى یکى از آقایان (بزرگ ) و از رهروان پیشرو و یکى از کسانى که از حق دفاع کردند

الْذّادَةِ وَ اَعْطَیتَهُ مَواریثَ الاَنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِک مِنَ

و میراثهاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى که حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى او نیز

الاَوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک

در دعوت مردم جاى عذر و بهانه اى (براى کسى ) نگذارد و بیدریغ خیرخواهى کرد و جان خود را در راه تو داد

لِیسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیهِ مَنْ

تا برهاند بندگانت را از (گرداب ) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى ) گمراهى و چنان شد که همدست شدند بر علیه

غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَرْذَلِ الاَدْنى وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ

آن حضرت کسانى که دنیا فریبشان داد و فروختند بهره (کامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش را در مقابل بهائى

الاَوْکسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ وَ اَسْخَطَک وَ اَسْخَطَ نَبِیک

اندک و بى مقدار و بزرگى کردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند، و تو و پیامبرت را بخشم

وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِک اَهْلَ الشِّقاقِ وَ النِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَوْزارِ

آوردند و پیروى کردند از میان بندگانت آنانى را که اهل دو دستگى و نفاق بودند و کسانى را که بارهاى سنگین

الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیک صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِک فى

گناه بدوش مى کشیدند و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (که چنان دید) با شکیبائى و پاداش جوئى با

طاعَتِک دَمُهُ وَ اسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَ بیلاً وَعَذِّبْهُمْ

آنها جهاد کرد تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شکسته شد خدایا آنان را لعنت کن به لعنتى و بال دار و

عَذاباً اَلیماً اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ سَیدِ

عذابشان کن به عذابى دردناک سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند آقاى

الاَوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّک اَمینُ اللَّهِ وَ ابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیتَ

اوصیاء گواهى دهم که براستى تو امانتدار خدا و فرزند امانت دار اوئى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا

حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَک

رفتى و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم که خدا براستى وفا کند بدان وعده اى که به تو داده

وَ مُهْلِک مَنْ خَذَلَک وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَک وَ اَشْهَدُ اَنَّک وَفَیتَ بِعَهْدِ اللَّهِ

وبه هلاکت رساند هرکه را که دست از یاریت برداشت و عذاب کند کسى که تو را کشت و گواهم دهم که تو بخوبى وفا کردى

وَ جاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیک الْیقینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَک وَ لَعَنَ اللَّهُ

به عهد خدا و جهاد کردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت کند کسى که تو را کشت و خدا لعنت کند

مَنْ ظَلَمَک وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِک فَرَضِیتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّى

کسى که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند مردمى که شنیدند جریان کشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند خدایا من تو را

اُشْهِدُک اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى یا بْنَ

گواه مى گیرم که من دوست دارم هر که او را دوست دارد و دشمنم با هر که او را دشمن دارد پدرم و مادرم بفدایت اى فرزند

رَسُولِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّک کنْتَ نُوراً فى ِالاَصْلابِ الشّامِخَةِ وَ الاَرْحامِ

رسول خدا گواهى دهم که تو براستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحمهائى

الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْک الْجاهِلِیةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْک الْمُدْلَهِمّاتُ

پاکیزه که آلوده ات نکرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگیهایش و در برت نکرد از لباسهاى چرکینش

مِنْ ثِیابِها وَ اَشْهَدُ اَنَّک مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ

و گواهى دهم که براستى تو از پایه هاى دین و ستونهاى محکم مسلمانان و پناهگاه

الْمُؤْمِنینَ وَ اَشْهَدُ اَنَّک الاِمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکىُّ الْهادِى

مردمان با ایمانى و گواهى دهم که تو براستى پیشواى نیکوکار با تقوا و پسندیده و پاکیزه و راهنماى

الْمَهْدِىُّ وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِک کلِمَةُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى

راه یافته اى و گواهى دهم که همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوى و نشانه هاى هدایت

وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَ الْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِکمْ مُؤْمِنٌ

و رشته هاى محکم (حق و فضیلت ) و حجتهائى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم که من به شما ایمان دارم

وَ بِاِیابِکمْ مُوقِنٌ بِشَرایعِ دینى وَ خَواتیمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِکمْ سِلْمٌ

و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب کردارم و دلم تسلیم دل شما است

وَ اَمْرى لاَمْرِکمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَکمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یاْذَنَ اللَّهُ لَکمْ

و کارم پیرو کار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آنکه خدا در ظهورتان اجازه دهد

فَمَعَکمْ مَعَکمْ لامَعَ عَدُوِّکمْ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیکمْ وَ على اَرْواحِکمْ

پس با شمایم نه با دشمنان شما درودهاى خدا بر شما و بر روانهاى شما

وَ اَجْسادِکمْ وَ شاهِدِکمْ وَ غاَّئِبِکمْ وَ ظاهِرِکمْ وَ باطِنِکمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ

و پیکرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشکارتان و نهانتان آمین اى پروردگار جهانیانپس دو رکعت نماز مى کنى و دعا مى کنى به آنچه مى خواهى و برمى گردى

بررسی زیارت اربعین امام حسین(ع)

روز بیستم ماه صفر، روز اربعین  و به قول شیخین -  شیخ مفید و شیخ طوسی-  بازگشت اهل حرم امام حسین علیه السلام از شام به مدینه، و روز ورود اولین زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاری به کربلا، جهت زیارت امام حسین علیه السلام است . زیارت آن حضرت در این روز مستحب است. که به فرموده امام حسن عسکری علیه السلام از نشانه های مؤمن است.

 

سند زیارت اربعین

شیخ طوسی در تهذیب و مصباح ، زیارت مخصوصه روز اربعین را از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

فراز اول:

 سلام های توصیفی:

- السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛ سلام بر ولی و حبیب - دوست - خدا.
- السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛ سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.
- السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛ درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
- السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛ درود بر حسین مظلوم شهید.
- السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ العـَبرات؛ سلام بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.

 در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد . برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم(ع) با عنوان خلیل الله ، حضرت موسی(ع) با عنوان کلیم الله ، حضرت عیسی(ع) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح(ع) با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم(ع) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد(ص) با عنوان حبیب الله مطرح هستند.

 برای سلام معانی مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام می بریم.

  1- سلام، یکی از نام های خدای عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.

2- سلام به معنای تسلیم.

3- سلام به معنای سلامتی.

حال که معنای سلام مشخص شد که به معنای آسایش، امنیت و سلامتی است، به تفسیر سلام بر امام حسین علیه السلام می پردازیم. سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعتلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواحی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خودبزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و ... اذیت خواهند شد.


 زائر باید حال خود را به گونه ای قرار دهد که مورد رضایت امام باشد، نه مایه اذیت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا باید دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشیمانی از دیده فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان از پستی ها و رذایل و آلودگی ها پاک می نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می نماید، تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهره اجتماعی - سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می دارد که نه تنها بابت درون مبارزه می کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره یاران آن حضرت قرار می دهد.

فراز دوم:

شهادت و گواهی امام صادق علیه السلام به عظمت و برتری امام حسین علیه السلام

- اللهم انی اَشهَدُ  أنـَّهُ وَلیـُّکَ وَ ابنُ وَلیِّک؛ بار خدایا گواهی می دهم که ( امام حسین) ولی تو و فرزند ولی تو است.
- وَصَفیـُّکَ وَ ابنُ صَفیـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک ؛ و نیز گواهی می دهم که او برگزیده ی تو و پسر برگزیده ی تو است که به کرم تو رستگار است.
- اَکرَمتـَهُ بالشَّهادة ؛ خدایا گواهی می دهم که او را به وسیله شهادت گرامی داشتی .
- و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة ؛ و به او سعادت عطا فرمودی.
- و اجتـَبـیتـَه بطیبِ الولادة ؛ و او را از اصل و نسب ، پاکی ولادت بخشیدی.
- و جَعَلتـَه سیداً من السادة و قائِداً من القادة ؛ او را آقایی از آقایان و رهبری از رهبران قرار دادی.
- و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطیتـَهُ مَواریثَ الانبیاء ؛ و او را مدافعی از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبیاء را به ایشان عطا فرمودی.
- و جعلته حُجَة ًعلی خـَلقِک مِنَ الاوصِیاء ؛ و شهادت می دهم که او را حجت بر خلق خود از اوصیاء قرار دادی.
- فـَاَعذَرَ فی الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح ؛ پس امام حسین علیه السلام نیز در دعوت ، عذری باقی نگذاشت و خیر خواهی نمود.

در این دنیا هر کس توسط چیزی و یا عملی به عزت می رسد. امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت، امام حسین علیه السلام را توصیف می نماید که خدایا او ولی تو و فرزند ولی توست، او برگزیده و پسر برگزیده توست. یعنی با تمام عزت و احترامی که برای ایشان قائل بودی ولی به وسیله شهادت به او عزت بخشیدی.

تو خواستی که امام به وسیله شهادت، آن هم چنین شهادتی به عزت برسد. خدا به وسیله شهات، امام حسین علیه السلام را به سعادت رسانید. طوری که یزید و وزرایش به دنبال دنیا و کسب مقامات دنیوی بودند و به نوعی به دنبال کسب اعتبار بودند ولی امام حسین علیه السلام که هیچ چشم داشتی به دنیا نداشت و حکومت را هم صرفاً به عنوان ابزاری برای برافراشتن اسلام و اقامه عدالت می دانست.

امام حسین علیه السلام و اهل بیت ایشان در فجیع ترین وقایع و جنایت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در این مدت کم، انواع و اقسام جنایت ها و پستی ها دیده می شود که البته بزرگترین چهره این جنایات اینست که بر امام معصوم وارده شده است. شهید مطهری(ره) می فرماید: " یک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بیست و یک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال نمی کنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود، که تا این اندازه تنوع داشته باشد.(2) و به امام با گذراندن چنین وضعیتی کرامت و شرافت داده شد.

 فراز سوم:

اهداف قیام امام حسین علیه السلام

- و بَذلَ مُهجَتـَهُ فیکَ لیَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَیرَةِ الضـَلالة َ؛ خدایا جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی،  سرگردانی و گمراهی نجات دهد.

امام حسین علیه السلام قبل از خروج از مکه خطاب به برادرش محمد حنفیه وصیت نامه ای نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قیام اعلام می دارند. در آنجا می فرماید: من برای اصلاح دین جدّم رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر قیام می نمایم.

با مطالعه تاریخ زمان امام حسین علیه السلام در می یابیم که در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تغییرات بسیاری ایجاد شده و بدعت های فراوانی نهاده شده بود. امام برای این که حقیقت دین رسول اکرم حفظ شود و دینی سالم به نسل های بعدی رسانده شود هیچ راهی نداشت جز این که قیام نماید و بدین وسیله اعلام کند که حقیقت دین اسلام به یغما برده شده و دین کنونی، دینی است تحریف شده که خلفا به واسطه آن راهی برای حکومت نامشروع خود یافته اند. پس امام قیام می کند تا پیام دین واقعی را به گوش افرادی که خواهان شنیدن حقیقت هستند برساند.

 فراز چهارم:

قاتلان امام حسین علیه السلام

- وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَیه مَن غـَرَّته الدُنیا؛ کسانی برعلیه او( امام) همدست شدند که دنیا آنها را فریب داد.
- و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدنی وشَری اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛ و بهره هستی خود را به بهای ناچیز و پستی فروختند و آخرت خود را به بهای کمی دادند.
- و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّی فی هواه؛ گردن فرازی کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.
- و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبیکَ ؛ و تو و پیغمبر تو را به خشم آوردند .
- و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛ و آن( دنیا پرستان) پیروان بنده هایت شدند که خلاف انگیز و نفاق انگیز بودند.
- و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبینَ النار؛ و بار گناه به دوش کشیده و به آتش سزاوار شدند.
- فـَجاهدهُم فیکَ صابراً مُحتـَسـباً؛ پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالی که شکیبا بود.
- حتی سُفـِکَ فی طاعـَتِکَ دمه؛ تا این که در ( راه) طاعت تو خونش ریخته شد.
- وَ استـُبیحَ حَریمَهُ ؛ هتک حرمت به حرم امام مباح شد.

 امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت به توصیف قاتلان می پردازد که ما در این اینجا به عرض از آنان را معرفی می نماییم.

عمر بن سعد بن ابی وقاص یکی از افرادی از که در جریان حادثه کربلا نقش بسزایی را ایفا می نماید. سعد پدر عمر از مسلمانانی است که در سالهای نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله علیه مسلمان شد و در راه دین، شکنجه و محرومیت دیده بود که فتح ایران و بنای کوفه به دست او انجام شد؛ ولی مانند بسیاری از یاران رسول خدا(ص) علاقه به دنیا بر او غالب گشته و در ماجرای خلافت حضرت علی علیه السلام با آن حضرت بیعت نکرد و در سال 55 یا 58 از دنیا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصیت معروف پدرش نام درخشانی داشت؛ اما مرد دنیاپرست و بُزدلی بود که بر طبق روایات رسیده، رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین علیه السلام او را مذمت کردند، به همین جهت پدرش هم از او راضی نبود، به طوری که او را از ارث محروم نمود.(3)

نقش عمربن سعد در کربلا، بسیار اساسی بود؛ زیرا او فرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زیاد بود که پیش از ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا، مأموریت یافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه برای بازپس گرفتن یکی از شهرهای استان همدان برود و فرمان حکومت "ری" را نیز به نام او صادر کرده بود."شمربن ذی الجوشن" یکی دیگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وی در زمان حضرت علی علیه السلام جزو شیعیان و طرفداران حضرت به شمار می آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعت زیادی از خود نشان داد.(4)    

وی علی رغم این که در زمره یاران حضرت علی علیه السلام بود؛ ولی همانند بسیاری از دوستان حضرت، عاقبت به خیر نشد؛ چرا که بر اثر گرفتاری نفسانی، در ردیف دشمنان حضرت و وطرفداران بنی امیه قرار گرفت.

اینها نمونه هایی از قاتلان امام حسین علیه السلام بودند که به وسیله حبّ دنیا و مقام وسوسه شده و با فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جنگیدند و امام را به شهادت رساندند.

دلائلی نقلی و تاریخی متذکر این نکته است که عامل دنیاپرستی و منفعت طلبی در حادثه کربلا نقش اساسی داشته است. فرزدق شاعر می گوید: من در سال شصت هجری که با مادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امام حسین علیه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داری؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سیوفهم مع بنی امیّه و ...؛ مردم دلهاشان با توست، ولی شمشیرهاشان با بنی امیه است و ...(5) سپس حضرت امام حسین علیه السلام در طی بیان مطالبی فرمودند: "انّ النّاس عبید الدّنیا و الدّین لعقٌ علی السنتهم یحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّیّانون؛ به راستی که مردم، بندگان دنیا هستند و دین و دینداری بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دین را فقط زمانی می خواهند که وسیله ای برای تأمین دنیای آنان شود؛ اما وقتی که به گرفتاری و بلا مورد آزمایش قرار می گیرند، دینداران حقیقی، بسیار اندک هستند.

همیشه در طول تاریخ انسان، دنیا پرستی و قدرت خواهی، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضی از قاتلین حسین علیه السلام نیز گرفتار دنیا و خواسته های آن شدند. آنچه را به طور قطع می توان گفت این است که عامل دنیاخواهی در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلی جنگ (یزید و ابن زیاد) نقش اساسی داشته است؛ زیرا آنها به طور یقین به مقام حسین علیه السلام و حقانیت او آگاهی داشتند؛ ولیکن به خاطر منافع دنیوی و رسیدن به قدرت، راضی به قتل آن حضرت شدند، چنانکه عامربن مجمع بعیدی به امام گفت: "امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم؛ اما رؤسای آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجین هاشان پر شده است، لذا همه یکدست علیه تواند.

علاوه بر رؤسا تعدادی دیگر در لشکر دشمن بودند، علی رغم آگاهی به حقانیت و مظلومیت حسین علیه السلام، به خاطر از دست ندادن دنیا و زن و بچه در قتل حسین شرکت نمودند؛ البته آنها کسانی بودند  که واقعاً نماز می خواندند و شهادتین می گفتند؛ ولیکن به خاطر شکم و ریاست یا ترس از دادن جان و دنیای خود، برخلاف اعتقاد خود با حسین علیه السلام جنگیدند، به همین جهت جنگ اصحاب ابن زیاد در راه عقیده و ایمان نبوده؛ بلکه جنگ با عقیده و خود بوده است؛ یعنی آنها کسانی بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل یعنی آنها کسانی بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل آنها از کفّاری که در راه عقیده خود می جنگیدند، پست ترند، عقاد در همین باره می گوید: "در پستی یاوران یزید همین بس که در کربلا به جهت اعتقادی به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله  رو در رو با وی می هراسیدند؛ ولی پس از شهادت، لباس او و اهل بیتش را در میان اموال غارت شده بیرون می آوردند و اینان اگر به دین او و رسالت جدّش هم کافر بودند این عمل آنها در مذهب مردانگی پست ترین کار بود.

البته خیانت و فاجعه به این بزرگی را نمی توان با عامل دنیا طلبی فرموله کرد؛ زیرا غریزه منفعت خواهی، کم و بیش عامل انحراف بیشتر انسان ها می شود؛ ولیکن در بعضی از اعمال همانند قتل و کشتار باید خبث باطن و اسارت کامل دنیوی، غرق شدن در شهوات و از خود بیگانگی کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد می گوید: "آنان مسخ شدگان زشت رویی بودند که سینه هایشان از کینه فرزندان آدم آکنده بود، به ویژه از کسانی که اخلاق استوار و آثار نیکو داشته اند و به همین دلیل تمامی کینه های خود را از روی دشمنی با وی بر سر آنان ریختند، هر چند که از این کار پاداش و غنیمتی نصیبشان نشد."(8)

پس در کربلا، دنیا چشم و دل یزید، ابن زیاد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوری که با فجیع ترین وضع ممکن، فرزند پیغمبر صلی الله علیه وآله و نور چشم فاطمه (س) را به شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.

 فراز پنجم:

عبرت آموزی از سالار شهیدان

- اشهَدُ انـَّکَ اَمینُ الله وابنُ امینهِ؛ گواهی می دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستی.
- عِشتَ سَعیداً وَ مَضَیتَ حَمیداً وَ متَّ فـَقیداً مـَظلوُماً شهیداً؛ گواهی می دهم که سعادتمند زندگی کردی و ستوده در گذشتی، و هنگامی که رحلت کردی از وطن خود دور بودی و در حالی که ستم دیده بودی، به شهادت رسیدی.
- و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ ؛ و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد.
- و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛ و ( خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسی که تو را کشت.
- و اشهـَدُ انـَّکَ وَفیتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهی می دهم که به عهد خدا وفا کردی .
- و جاهـَدتَ فی سـَبیلِهِ حتی اتیکَ الیـَقینُ ؛ و در راه (خدا) ، تا رسیدن لحظه مرگ جهاد کردی .

 آن حضرت به دلیل موقعیت خاصّی که برایش پیش آمده، درس های زیادی به طور عملی به تمام انسان های تاریخ و جوامع بشری داده است که به اختصار بیان می کنیم:

الف - فضایل شخصی و فردی:

1- توحید و عرفان.
2- عبادت و بندگی.
3- ترک از خودبیگانگی در برابر دنیا و خواسته های آن.
4- تسلیم در برابر رضای خداوند.
5- آگاهی و شناخت به تمام ارزش های الهی و انسانی.
6- شجاعت و مروّت.
7- استقامت و پایداری در برابر ناملایمات و سختی ها.
8- عزّت نفس و مناعت طبع.
9- عفو و بخشش.
10- نترسیدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.

و دیگر ویژگی های فردی که در کتب دیگر مطرح است

ب - اجتماعی و سیاسی:

1- ایثار و از خودگذشتگی.
2- وفاداری.
3- برابری و نفی تبعیضات ناروا.
4- عزّت سیاسی.
5- امر به معروف و نهی از منکر.
6- نبودن پیروزی حقیقی در اکثریت.
7- قربانی کردن مصلحت در پای حقیقت؛ یعنی ترک سیاست های محافظه کارانه، برای اثبات حقیقت.
8- مبارزه با زور و استبداد، و بیعت نکردن با مستبدان و مستکبران.
9- جدا نبودن سیاست حقیقی از دیانت و یکی بودن حماسه و عرفان.

این درس ها و پیام ها، قطره ای است از دریای بی کران از عالی ترین نمونه انسانیّت. حال چگونه می شود، کسی خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجیه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خیر نشده باشد. و چگونه ممکن است، انسانی در دنیا با آن حضرت، همگون و هم عقیده و هم جهت (فردی، اجتماعی، سیاسی) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمین آخرت و سعادت در آنجا بستگی، به سعادت در دنیا دارد، پس حال که دانستیم در همراهی با حسین علیه السلام چه ارزشی نهفته است، جای آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خدای متعال خواستار وجاهت و مقبولیت نزد خودش به واسطه همراهی با حسین علیه السلام باشیم.

 فراز ششم:

تجدید بیعت با سرور شهیدان حسین بن علی علیهما السلام

- اللهم انّی اُشهـِدُکَ اَنّی وَلیٌ لِمَن والاهُ ؛ خدایا! من تو را گواه می گیرم که  هر آن که حسین(ع) را دوست دارد، دوست می دارم .
- و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر کسی که دشمن اوست.
- بِابی انتَ وَ اُمّی یابنَ رَسولِ الله ؛ پدر و مادرم به فدایت ای فرزند پیغمبر اکرم.

این اذکار یعنی پیروی ما از آن بزرگواران در حدی است که در مقابل دوستان آنان، حقیقت "صلح" و در برابر دشمنان آنان حقیقت "جنگ و محاربه" هستیم و در حقیقت این مطلب است، که در تمام شداید و سختی ها و گرفتاری ها و همچنین در تمام شادی ها و آرامش ها با شما، بلکه عین شما هستیم.

مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد، هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهره ها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی می شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او می شود، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود، فرمود: "اللّهم انّ هؤلاء اهل بیتی و خاصّتی و حامّتی، لحمهم لحمی و دمهم دمی، یؤلمنی ما یؤلمهم و یُحرجنی ما یُحرجهم، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم منی و انا منهم... ؛ پس آن زمانی که تمامی آنان (پنج تن) گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفین عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوی آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اینان اهل بیت و خاصان و یاوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ایشان را بیازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر که با آن بجنگد، با من جنگیده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی ورزیده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پلیدی را از آنان زدوده، و پاکشان گردان... ."(9)

یعنی نتیجه را بیان می داریم، که نزدیکی و اتصال من در حدی است که گویی حقیقت سازش شده ام با کسانی که با شما در صلحند و حقیقت جنگ و دشمنی شده ام با کسانی که با شما در جنگند.
بابی انت و امّی : پدر و مادر من فدای تو باد.

باء، در "بابی" برای تفدیه (فدا و قربانی شدن) است. و ابی، به معنای پدر من و امی، مادر من است.

این جمله "بابی انت و امی" در اصل برای دعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترام به جلالت و بزرگی طرف مقابل است، همانند الفاضی که در زمان ما برای احترام بیان می شود ، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و ... در آن زمان نیز این لفظ را برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.

از طرفی این لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال می گردد، در حالی که ظاهرا "امام" از دنیا رفته است؛ ولی به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حیات ابدی، همانند اموات است، ثانیاً، در بسیار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهی ما در مورد فلان کس که از دنیا رفته می گوییم، فدایش گردم، پس استعمال این لفظ در این مقام اشکالی نداشته و معنای آن چنین است که: تو چنان هستی که اگر پدر و مادرم زنده بودند فدای تو می کردم.

از طرف دیگر، به کار بردن این لفظ در مورد امام می تواند، معنای بالاتری داشته باشد و آن این که ما نهایت اتصال وحدت خود را با حضرت بیان می داریم تا حدّی که کشته شدن آن حضرت، مردن ما و پدر و مادر ما است. یعنی وقتی آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است، هزاران مرتبه کشته و زنده شدیم، چنانکه خود ابی عبدالله فرمود: الیوم مات جدّی رسول الله، امروز، جدم رسول خدا کشته شده است و این در حالی است که در عالم ظاهر پیغمبر صلی الله علیه وآله مدتها قبل، از دنیا رفته است؛ ولیکن همه معانی بیانگر این نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگی، خوشحالی و ناراحتی، صلح و جنگ و ... یکی هستند.

 فراز هفتم:

اصالت خاندان امام حسین علیه السلام

- اشهَدُ انـَّکَ کـُنتَ  نوراً فی الاَصلابِ الشـّامِخة و الارحامِ المـَطهَّرة؛ گواهی می دهم که تو نوری بودی در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.
- لم تـُنَجـِّسک الجاهلیة ُ بانجاسِها؛ دوران جاهلیت تو را به پلیدی های خود، آلوده نکرد.
- و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثیابـِها ؛ و( دوران جاهلیت) جامه های درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.
- و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّین ِ وَ ارکان ِ المـُسلمین ومَعقــِلِ المـَؤمنین؛ و گواهم که تو از ستون های دین، ارکان مسلمین و دژ محکم مؤمنین هستی.
- و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقی ِ الرَّضی الزَّکی ِالهادی المهدی ؛ و شهادت می دهم که تو پیشوایی نیکو رفتار، پرهیزکار، پسندیده و پاک، هدایت گر و هدایت شده هستی.

 فراز هشتم:

توصیف فرزندان امام حسین علیه السلام

- و اشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَة ُ التـَّقوی ؛ و گواهی می دهم که امامانی که از اولاد و ذریه تو می باشند، کلمه تقوا هستند.
- و اعلامُ الهُدی وَ العـُروَة ُ الوثـقی وَ الحُجَّة ُعلی اَهلِ الدُّنیا؛ و نشانه های هدایت و حلقه محکم تر و حجت، بر همه اهل دنیا هستند.

 فراز نهم:

اعتقادات شیعه

- و اشهـَدُ انّی بـِکُم مؤمِنٌ وَ بایابِکُم مُوقن بـِشرایع ِ دینی و خـَواتیم ِ عَمـََلی؛ شهادت می دهم که من به شما و رجعت شما یقین دارم و در انجام کارهایم بر طبق دستورات دین عمل می کنم .
- وَ قـَلبی لـِقـَلبـِکـُم سـِلم ؛ و قلبم با قلب شما آمیخته است .
- و اَمری لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتی لـَکُم مُعدَّة ، حتی یاذنَ اللهُ لـَکـُم ؛ و در هر کارِ خود پیرو دستورات شما هستم و آماده یاری و نصرت شما می باشم، تا این که خدا به شما اجازه ظهور دهد.
- فمعکم لا مع عدوکم؛  و من با شما هستم نه با دشمنان شما.

 فراز دهم:

صلوات بر اهل بیت علیهم السلام

- صلواتُ اللهِ علـَیکـُم و علی ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛ صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان، بر پیکر پاک شما.
- وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم و باطنکم؛ و حاضر شما و غائب شما و آشکار شما و نهانتان .
- امینَ ربَّ العالمین؛ به اجابت رسان، ای پروردگار جهانیان .

15مهرماه روزملی روستاوعشایرگرامی باد



"من یک روستایی هستم"
کوچه های خالی از بوی نان محلی در روستاها/فرهنگ روستایی در حال فراموشی است.دیگر بوی نان محلی در کوچه های روستا به مشام نمی رسد.

دیگر سفره روستاییان پر از مواد غذایی که حاصل دسترنج خودشان باشد نیست.زمانی که هنوز مردم روستاها شهری نشده بودند به روستایی بودن خودافتخار می کردند، شهری ها هم با تصوری که از روستا داشتند می گفتند خوشا به حالت روستایی،گویا اکنون این سخن معنی خود را از دست داده است، با آمدن تکنولوژی بخصوص ورودتلویزیون به داخل خانه های گلی روستاییان،فکر مردم عوض شد و به دنبال آن شکل فیزیکی خانه ها و درواقع روستاها و علایق روستائیان تغییر کرد.


سبک زندگی، فرهنگ، آداب ورسوم مردم روستا نیز کم کم تحت تاثیر فرهنگ شهرنشینی قرار گرفت و دستخوش تغییراتی شد هرچندهنوزروستاهایی هستند که تفکر شهر نشینی را در خود جای نداده است اما دیر یا زود اینان نیز با تمام زیبایی هایی که دارند به سوی تحول ناخوشایند پیش خواهندرفت,,وسبک زندگی شان تغییر خواهدکرد.
زبان شیرین وشکرین مادری درحال زوال و نابودی است متاسفانه برخی‌ها صحبت کردن به زبان مادری را نوعی بی‌کلاسی تلقی می‌کنندو به خاطر پرستیژ فارسی با این زبان صحبت می‌کنند.

در این میان زنده نگه‎داشتن زبان‎های مادری که خود یک ثروت و سرمایه بی ‎بدیل اجتماعی‎ اند، باعث می‎شود تا بسیاری از خرده فرهنگ‎ها، آداب و سنن بومی و هنر یا دانش‎های بومی و محلّی که برخی نیز بسیار ارزشمند و از دیرینگی شایانی برخوردارند به خوبی حفظ شوند چه بسا این آیین‎ها، آداب و رسوم و دانش‎ها تنها در قالب زبان‎های مادری قابلیت زیست و ادامه حیات دارند.

اهمیت حفظ زبان‎های مادری بدین جهت است که گاهی در داخل یک واژه از کلمات آن دنیایی از اطلاعات، باورها، سنت‎ها، دانش‎ها، فرهنگ‎ها و اسطوره‎ها و تاریخ یک قوم یا ملت نهفته است و با مرگ این واژه حجم عظیمی از میراث ماندگار و ارزشمند فرهنگ و دانش بومی از بین می‌رود!

از بین رفتن زبان یک قوم مساوی با نابودی آن ملت است.

با این روندچند سالی نمی گذرد که آنچه گذشتگان در طول تاریخ بنام فرهنگ روستایی به دست آورده اند نابود و از میان برود با از بین رفتن فرهنگ روستا نشینی و شهری شدن نسل آینده زندگی کردن در روستا کاری بس واهی وبیهوده می گردد، در این صورت مهاجرت به شهر ها بیشتر شده و روستاها نیروی کار خود را از دست می دهد، وبه تبع آن تولید نیز از بین می رود.

شکل خانه های روستایی که نشان از سنت های دینی وسبک زندگی اسلامی داشت، حالا جای خود را به خانه های جدید که نه شبیه خانه های روستایی است نه شبیه خانه های شهری داده است، نسل امروز با تغییرات رخ داده قادر به تفکیک مفهوم خانه های روستایی و شهری نیست.

مهاجرت روستاییان به سوی شهرها درحال رشداست غافل از اینکه زندگی شهرنشینی نیز سختی ها ومشکلات خاص خودش را دارد و روز به روز نیز به این مشکلات وسختی ها افزوده می شود.

 دیگر بوی نان محلی در کوچه های روستا به مشام نمی رسد، دیگر سفره روستاییان پر از مواد غذایی که حاصل دسترنج خودش باشدنیست، تصور کنید امروز روستایی شیر، گوشت و تخم مرغ تازه ندارد، تقریبا مغازه های موجود در روستا همه مایحتاج آنها را در اختیارشان قرار می دهد،روستاییان که در فصل بیکاری کنار دیوارهای افتابگیر می نشستند و مشکلاتشان را مطرح می کردند و به دنبال رفع آن بودند با ورود تکنولوژی به کنج خانه ها پناه برده اند و کم کم از احوال یکدیگر بی خبراند. مخالف استفاده از تکنولوژی و وسایل آسایشی نیستیم ولی بایدپرسید که در این میانه فرهنگ، اداب و سنن بومی که از گذشتگان به ارث مانده است چه می شود؟

هر چند اکنون فرهنگ شهری در زندگی روستایی نفوذ کرده است ولی مردمان روستا ضمن استفاده از امکانات باید روستایی بودن خودشان را حفظ کنند، با همان مردمانی بی آلایش ،پاک، باصداقت و مهربان با فرهنگ وادب واحترام به بزرگترها که بر گرفته از آموزهای اسلام است وبا ایمان به خدا روزی مردمان کشورمان را تولید کنند.

بیایید تا با احترام گذاشتن به فرهنگ روستا به روستایی بودن خود ببالیم و با افتخار
فریاد بزنیم :"من یک روستایی هستم"

گوشه دنج جهان است روستا


خلوت باغ جنان است روستا


دشت و صحرایش همیشه نوبهار


جلوه رنگین کمان است روستا


مردمش آرام فضایش بی صدا


چون کلاس امتحان است روستا


کوچه باغ ها مرکز آرامش است


داروی روح و روان است روستا


در وجود جمله مهر و عاطفه


مردمانش مهربان است روستا


دخترانش با حجاب و با ادب


چون پری باشد زنان روستا


با محبت پیرمردانش همه


همچو قلب نوجوان است روستا


بر خلاف شهر بی دوز و کلک


صاف و ساده مردمانش روستا


حیف و صد حیف از جور زمان


چو غریب بی نشان است روستا


هیئت حضرت ابوالفضل (ع) روستای اشینه برگزاذمی کند.

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

هیئت حضرت ابوالفضل(ع)روستای اشینه امسال نیزهمانندسال های گذشته مراسم سوگواری وعزاداری حضرت اباعبدالله الحسین ویاران باوفایشان راهمزمان باشروع ماه محرم دردهه اول این ماه درشهراصفهان وروستای اشینه درقالب سیزده جلسه برگزارنمود.

جلسات درشهراصفهان ازمنزل بانیان به مدت هفت شب شروع وسپس روزهای تاسوعا،عاشوراو شام غریبان درمسجدحضرت ابوالفضل(ع)روستای اشینه ادامه یافت.

همچنین دسته سینه زنی وزنجیرزنی هیئت، صبح روزتاسوعا عازم روستای مارچوبه و عصرهمان روزعازم روستای کچی گردیدکه مورداستقبال گرم اهالی آن دو روستاقراگرفت.پس ازبازگشت ازروستای کچی طبق رسم همیشگی درکوچه های روستادسته گردانی  صورت گرفت امسال جای سه تن از اهالی ویا وابستگان آنان درمیان مردم خالی بودکه درمقابل منزل پدری و اجدادیشان به ذکرمصیبت ونوحه سرایی پرداخته شد.(مرحوم محمدرضایی فرزندمرحوم ذبیح الله،مرحوم حاج اکبرابراهیمی فرزندآقای حاج عباسعلی ومرحوم مهردادلطفی فرزندآقای مسعودلطفی)


ضمنا دسته سینه زنی وزنجیرزنی روستای مارچوبه نیزصبح روزعاشورا وارد روستای اشینه شدکه درطول مسیرازگلزارشهیدتامسجدروستاباپذیرایی،ذبح چندین راس گوسفند،دودکردن اسفندوخوش آمدگویی ازعزاداران حضرت سیدالشهدا(ع)استقبال شددرداخل مسجدنیزپس ازسینه زنی ،زنجیرزنی ،ذکرمصیبت ونوحه سرایی ازآنان پذیرایی رسمی به عمل آمد.


لازم به  ذکراست برگزاری جلسات هیئت پس ازدهه اول محرم که به صورت فشرده برگزارمی گردددرطول ماه های  محرم وصفرچندین جلسه دیگرنیزدرشب های جمعه وبه مناسبت های مختلف درشهراصفهان وروستای اشینه برگزارمی گرددکه جای بس تقدیروتشکرداردچنانچه درسال گذشته (1397)درطول این دوماه 24جلسه برگزارگردید.