روستای اَشینه Ashineh

روستای اَشینه Ashineh

فرهنگی، اجتماعی، خبری
روستای اَشینه Ashineh

روستای اَشینه Ashineh

فرهنگی، اجتماعی، خبری

محمدرضاشجریان "یادایام"


محمدرضاشجریان


"یادایام"


یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم

 

گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار

پای آن سرو روان اشک روانی داشتم

 

آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود

عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم

 

چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی

چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم

 

در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود

در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم

 

درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من

داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

 

بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش

نغمه ها بودی مرا تا همزبانی داشتم



روستای کودکیم
کو آن قنات پرآبت
که نام زیبایت برگرفته شده از آن است

"
اَشینه "
چه شد آن خانه های کاهگلی،
که سرمست می کرد بوی کاهگل هایت
هنگام باران، مرا
باغ های سرسبزت چه شد،
کجاست آن کوچه باغ های دل انگیزت
چرا دیگر شنیده نمی شود،
هیاهوی مستانه کودکانت
کوچه باغ چه ملال انگیز است، اکنون.
صدای زنگوله گوسفندانت را نمی شنوم
دیگر به چرا نمی روند؟
روستای زیبای من!
چه بر سرت آمده
کجا رفتند جوانان پرشورت؟
سر میدان دیگر دنبال توپ نمی دوند.
کجا رفتند دخترکان شاد،
که شوخی کنان کنار قنات،
سیم بر دیگ می ساییدند
گوش کن!
صدای باد دیوانه را،
در خرابه های دلت دنبال چه می گردد؟
چه می گردی ای باد؟
نیست دیگر آشنایی!
چرا هست!
آنجا، درآرامستان
آرامیده اند.
آرام بگیر توهم ای باد سرکش
بگذار روستای زیبای کودکیم

آرام گیرد.



نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد