روستای اَشینه Ashineh

روستای اَشینه Ashineh

فرهنگی، اجتماعی، خبری
روستای اَشینه Ashineh

روستای اَشینه Ashineh

فرهنگی، اجتماعی، خبری

لایروبی ولوله گذاری قنات روستا-1395

به علت تخریب ومسدودشدن قسمتی ازمسیرقنات وبندآمدن آب به مدت چندماه وعدم توجه مسئولین به این امربرآن شدیم تاباهزینه فردخَیّر وباهمّت وهمکاری اهالی روستا،قسمتی ازمسیرقنات لایروبی وقسمت دیگری ازمظهرقنات، 400مترلوله گذاری شود.

لوله هاازنوع پلی اتیلن به قطر110و63اینچ بوده که بامشقّت وسختی بسیارزیادبه داخل قنات هدایت شدتاباجاری شدن مجدّدآب به استخر،اشجاروباغات روستاجان دوباره ای بگیرند.




تخریب وخاک برداری چهارصفه قدیمی جهت ساخت حسینیه- 1395

چهارصفه مجاور مسجدکه متعلق به مالک زمین مسجد"حسن رضا"می باشد توسط ورّاث آن مرحوم به مسجد اهداه شد تا حسینیه ای بزرگ و درخور شأن اهالی روستا ساخته شود.

لازم به ذکراست حسینه فعلی درفضایی کوچک ساخته شده است وجوابگوی نیازمردم درمناسبت های مختلف نمی باشد این چهارصفه باهزینه  فردخَیّرتخریب وخاکبرداری شد.  

امیدواریم کٌلنگ ساخت حسینیه هرچه سریعترتوسط فرد یا افرادخَیّر به زمین زده شود.



ایزوگام پشت بام مسجدحضرت ابوالفضل(ع) روستا -اسفند1395

نصب ایزوگام برروی پشت بام مسجدحضرت ابوالفضل(ع)

اسفندماه سال1395



ساماندهی گلزارشهید و آرامستان روستای اشینه-1395

حصارکشی،زیباسازی ونصب روشنایی برسرستون های  اطراف گلزار و آرامستان روستا باهزینه فرد خَیّر.ساخت اتاقک دربیرون ازآرامستان جهت نصب کنتور برق وتجهیزات مخابراتی.


محمدرضاشجریان "یادایام"


محمدرضاشجریان


"یادایام"


یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم

 

گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار

پای آن سرو روان اشک روانی داشتم

 

آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود

عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم

 

چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی

چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم

 

در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود

در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم

 

درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من

داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

 

بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش

نغمه ها بودی مرا تا همزبانی داشتم



روستای کودکیم
کو آن قنات پرآبت
که نام زیبایت برگرفته شده از آن است

"
اَشینه "
چه شد آن خانه های کاهگلی،
که سرمست می کرد بوی کاهگل هایت
هنگام باران، مرا
باغ های سرسبزت چه شد،
کجاست آن کوچه باغ های دل انگیزت
چرا دیگر شنیده نمی شود،
هیاهوی مستانه کودکانت
کوچه باغ چه ملال انگیز است، اکنون.
صدای زنگوله گوسفندانت را نمی شنوم
دیگر به چرا نمی روند؟
روستای زیبای من!
چه بر سرت آمده
کجا رفتند جوانان پرشورت؟
سر میدان دیگر دنبال توپ نمی دوند.
کجا رفتند دخترکان شاد،
که شوخی کنان کنار قنات،
سیم بر دیگ می ساییدند
گوش کن!
صدای باد دیوانه را،
در خرابه های دلت دنبال چه می گردد؟
چه می گردی ای باد؟
نیست دیگر آشنایی!
چرا هست!
آنجا، درآرامستان
آرامیده اند.
آرام بگیر توهم ای باد سرکش
بگذار روستای زیبای کودکیم

آرام گیرد.